بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان مراد از عرضه امانت الهی چیست؟ نویسنده : شادروان محمد رحیم افضلی إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (احزاب/۷۲) = ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه […]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
مراد از عرضه امانت الهی چیست؟
نویسنده : شادروان محمد رحیم افضلی
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (احزاب/۷۲) = ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود.
جوزای سال ۱۳۹۸ در جریان کار و کشاورزی روی قطعه زمین و درختها با خود گفتم:
خداوندا این زمین و کوه و درخت بر من میخندد، نشود من مصداق آن پیرمردی شده باشم که ملک الموت آمادهٔ گرفتن روح از بدنش بود، او در فکر پینه گذاشتن بر کفشی بود که حداقل یک سال دیگر هم دوام کند!
با اقتباس از داستان فوق الذکر من هم چون پیرمردِ، غافل شده ازیاد خدا و اینکه هر لحظه ممکن است ملک الموت در سراغم بیاید دراندیشه استفاده از باغ و زمین شده باشم. بیخبر از اینکه عمری را سپری نمودهام هنوزهم معلوم نیست بتوانم استفادهٔ از آن زمین کنم یا نکنم!
با خود گفتمای تن غافل تا کی خود را به این دنیا سرگرم ساخته ومیسازی حال آنکه بهترین دوستان و یارانت رفتند و تو هنوزهم در گرو این دنیای دنی هستی!
در چنین شرایط گفتم: خداوندا تو شاهد باش که هیچ طَمَع و دلبستگی به این زمین و استفاده از آن ندارم، چون درک میکنم که نه تنها با مرگ فاصله ندارم که عمری را سپری نمودهام واگر چنانچه دلبستگی بیشتر از حدی که خودت لازم میدانی به این زمین ودنیا دارم آنرا از من بستان زیرا به مقدرات تو راضی هستم.
ثانیاً مرگ را به عنوان گذار انسان از جای به جایی میدانم که به مراتب از این دنیا بهتر است، چیزی که ما آنرا مرگ میدانیم (كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ) در حقیقت حرکت بطرف کمال و عالمی بهتر ازاین عالم است که در پیش رو داریم.
مگر نه این است که دنیا برای مومن زندانی بیش نیست (الدنیا سجن المومن) ثانیاً مرگ چیزی جز حرکت درمسیر تکامل نیست، بناً مرگ همانگونه که انتهای حرکت انسان در این دنیا ست، آغاز برای مرحلهٔ دیگراز تداوم حرکت بطرف کمال است.
این جانب مطمئن هستم که انسان بهترین موجود مخلوق در پستترین مرتبهٔ آفرینش یعنی دنیا زمینه صعود و سقوط از مقام وموقعیتی که دارد خلق شده است. به این عبارت که میتواند اسیر باشد و یا آزاد.
اگر چنانچه صحبت از سختی و مشکلات و یا وحشت و ترس پس از مرگ را دارد بخاطر درک، درد ناشی از عدم استفاده صحیح از زمینههای ممکن خود دارد که نتوانسته است در حالیکه اگر چنانچه میخواست میتوانست. اما غفلت کرده است در حالیکه میتوانست کسب فیض نماید.
وحشت و سختی ناشی ازمرگ برای انسان به میزان لغزشهای ناشی از دلبستگی به جاه ومال ومنال دنیااست. رنج ناشی از حسرت برای هر انسان مساوی به میزان غفلت او از جایگاه و مقامی است که خداوند برایش عنایت نموده است. جالب این است که انسانها در زبان دنیا را (دنی) خطاب نموده ومی نمایند اما در عمل آنرا مهمتر از عقبی دانسته. بعبارت شفاف نقد دنیا را بهتر از نسیه آخرت دانسته و میدانیم!
در زبان دنیا را گذرا و آخرت را جاودانه گفته و میگوییم اما در عمل آخرت را موهوم واینکه کی دیده وچه کسی بر گشته عملاً دنیا را جاودانه تلقی نموده ومی نماییم.
به هرصورت مرگ بعنوان یک مرحله از دهها مرحلهٔ دیگر نه تنها قابل تحمل است که یک امر طبیعی است. وحشت از مرگ مساوی به میزان دل بستگی انسان به علایق دنیای دنی است.
واقعیت ما بعنوان بهترین وزیباترین مخلوق موجود در عالم آفرینش، بیان (اراده الهی) و نعمتی است که خداوند تبارک وتعالی برای ما عنایت نموده است و چه زیبا که میکانیزم آنرا بصورت شفاف با گفتمان در میان گذاشته است.
گفتمانیکه بیان آن حکمتی فراتر از آنچه که ماها میدانیم داشته ودارد. همانگونه که فرشته گان ومقربین الهی گفتند ما بیشتر ازآنچه برای ما یاد دادهای نمیدانیم وخداوند فرمود: (چیزی که من میدانم شماها نمیدانید.)
به هر ترتیب اراده الهی مبنی برقرار دادن آدم بعنوان خلیفه در زمین یک گفتمان شفاف، واضح، غیر قابل انکار و قابل توجه است. که به زیبایی قدرت الهی رقم زده شده است. سناریوی است حکیمانه که با حکمت حکیم محکم است.
مهمتر اینکه امانتی را در قلمرو مخلوقات (اسمانها و زمین و کوها ودریاها) عرضه نموده تا بنمایاند که چه حکمتی را رقم زده و چه ارادهٔ را بکار بسته است که اینگونه ادامه دارد.
ابا ورزیدن سایر مخلوقات از تحمل امانت وپذیرفتن آن هردو بیان حکمت الهی میباشد. نپذیرفتن و پذیرفتن آن، نه، به این معنی است که آنها نمیدانستند بلکه به عنوان بیان قابلیتی است که در راستای کسب فیوضات از منبع فیض ازلی و هکذا فیض رسانی مبتنی بر تقبل تحمل امانت عرضه شده الهی میباشد که انسان لبیک گفته ومی پذیرد.
برداشتم از اباورزیدن سایر مخلوقات دراین سناریو به همان اندازه مهم است که تقبل آن از طرف انسان است. بعبارت دیگر امتیاز آدم مبنی بر پذیرفتن امانت الهی که با بیان (ظلوماً جهولا) منعکس میگردد مساوی به میزان از دست دادن امتیازی که سایر مخلوقات بخاطر اباورزیدن از دست داده است.
درمجموع آنچه را خداوند میدانست نه آدم میدانست ونه فرشتگان ونه هیچ مخلوق دیگر.
براستی حقیقت غیر قابل انکارذات واجب الوجود خداوند تبارک وتعالی شفافتر از واقعیت آشکارحقیقت عالم آفرینش است.
درک ومعرفت اثراتش فراتر از میزان درک ومعرفت ما، منعکس کننده تجلی ذات او در کثرت الوجود اشیا میباشد.
یکی از حقیقتهای عرضه شده به مخلوقات عالم هستی (امانت) است چیزی که بجز انسان همه مخلوقات از پذیرش آن ا با ورزیدند. انا عرضنا الامانت علی السماوات والارض…انه کان ظلوماً جهولا
در بیان اینکه امانت چیست و اینکه چرا انسان بر خلاف سایر مخلوقات ازآن استقبال میکند در حالیکه سایر مخلوقات از آن ابا میورزند دلایلی متعددی را عنوان کرده اند.
در آیه فوق خداوند میفرماید: ما آن امانت را به آسمانها به زمین وکوهها عرضه کردیم آنها از تحمل آن امتناع کردند و انسان آنرا تحمل وتقبل کرد درحقیقت آدم جهول برخودستم کرد.
به راستی آیا پذیرش امانت باعث گردید که بر خود ظلم نموده و جا هل گردد. ویا اینکه او جاهل و ظالم بود که امانت را پذیرفت.
امانتی که خداوند تبارک وتعالی عرضه میکند جز زیبا و پسندیده نمیتوان باشد. زیرا صدور هر نوع ظلم و یا جهل از ناحیه ذات اقدس الهی قبیح است. اگر چنانچه بیان از ظلوماً جهولا شده است. این احتمال ممکن است بیا ن ظلوما جهولاً از ناحیهٔ تناسب پذیرش امانتی باشد که فراتر از ظرفیت و توانایی وجودش میباشد.
با اجازه از محضر تمامی علما، فقها، صاحب نظران، اندیشمندان و شما خوانند ه گرامی و با احترام به اعتقادات و باورهای که داشته و داریم، ، انسان بعنوان بهترین مخلوق آفرینش با استفاده از عنایات الهی در حوزه وقلمرو مخلوقات قابلیت درک، تشخیص وخصوصیت شناسی نسبت به پدیدههای عالم هستی را دارد.
همین که در قلمرو مخلوقات، مخلوق است محدود است. بدون شک که به میزان محدو دیتی که دارد ناقص و به میزان عنایت الهی نسبت به مخلوقات دیگر کامل وبهترین است، بعبارت دیگر مخلوقی است به نسبت سایر مخلوقات کامل و به نسبت خالق ناقص وممکن الخطا.
بنده بعنوان مخلوق محدود و موجود ممکن الخطا بعنوان یک قرائت و دید گاه، فکر میکنم چیزیکه خداوند بعنوان امانت عرضه میکند فراتر از ظرفیتی است که از موجود محدود ومخلوق ممکن باشد. واینکه در قالب امانت عرضه میکند حقیقت وجوب ذاتی اراده اوست تا بینهایت رسیدن را در رفتن وخواستن بطرف خودش توسط بهترین مخلوقش کار بردی کند. این است که استفاده کردن از امانت عرضه شده برای پذیرنده مخلوق امتیاز، شناسایی صفات و رفتن در مسیر او تا بینهایت ممکن. پذیرش و استقبالش به نسبت جهلی که دارد نسبت بخودش ستم را منعکس میکند.
تداوم رفتن، ساختن و توانستن انسان به میزان ظرفیت که دارد لایتناهی، زیبا، ستودنی، ومثل او شدن است. اما با محدودیتی که دارد. تلاش و رفتن در مسیر بینهایت زیبا و ستودنی برایش اگرچه با حب و محبت گره خورده به او باشدکه جز این نیست. ارادهای که میخواهد وتقبلش نموده است فراتر از ظرفیتی است که آدم دارد با توجه به خواست و توانایی که دارد نمیتواند همچو او باشد وهم چو او اراده کند و هر آنچه میخواهد ممکن گردد زیرا محدود ی است مخلوق.
یکی از دوستان پیرامون موضوع اینکه امانت چیست و انسان چرا پذیرفت. فرمودند: این احتمال ممکن است از آنجهت باشد که انسان بیشتر از توان خودش را متقبل شده است.
پذیرش چیزی که به نسبت تحملش جاهل ویا فراتر از ظرفیت وجودیاش بوده است، نوع ظلم بر خودش میباشد. تقبل مبتنی برآگاهی وایمان توام با عشق انسان به نسبت چیزی که میپذیرد همواره توام با سختی و بیش از توانش میباشد. که نوعی ستم برخودش میباشد. چنانچه گفتهاند و میگویند (خود کرده را نه درد است ونه در مان) که ریشه در جهل دارد. . واین نوع امتیاز از طرف کسی است که میداند او فراتر از تحملش تقبل عاشقانه نموده است.
بعبارت دیگرمیتوان استنباط نمود که ظلوماً جهولا، منعکس کننده مهربانی وعنایت خداوند نسبت به انسان است. انسانی که بیشتر از ظرفیت خودش آنهم به نسبت ایمان و عشقی که بخداوند دارد پذیرش امانت میکند.
این امر واقعیت کا ملاً طبیعی دارد. که انسان همواره ودر اکثر چیزهای روز مره مر تکب شده و خودش بر خود انجام داده و میدهد و چه بسی چیزهای میخواهد که از ناممکنات است.
بعبارت دیگر انسان به نسبت درک عظمت خداوند، امانتی راکه عرضه میکند با امید بخداوند تبارک وتعالی نه خود ونه جهل وستم بر خود را دیده فقط تقبل امانت میکند. چون او (خدا) عرضه کننده میباشد.
از ظرافت نهفته در این آیه میتوان استنباط نمود که مراد از ظلوم وجهول از ناحیه اهمیت و بزرگی نفس امانت الهی است. در واقع امانت عرضه شده بزرگترین چیزی است که از لازمه پذیرش آن چیزی جزتمثیل اراده الهی نیست. اینکه خداوند تبارک وتعالی در آخر آیه صحبت از ظلوماً جهولا میکند از نا حیه ضعف ظرفیتی انسان به نسبت محدودیتی که دارد میباشد. محدویتی خلقتی نسبت به خالق و ادعای بزرگی که به نسبت پذیرش امانت الهی میکند.
یک تن از اساتید بزرگوار در بیان مطلب میفرمودند که عشق پنهان و اندرونی انسان نسبت بخداوند بگونه تبلور یافته و منعکس میگردد که تقبل امانت عرضه شده نموده تا خود آئینه صفات او در زمین باشد چیزی که خداوند با امتیاز عنایت خلافت او در زمین متناسب به محدودیتی خلقتی که دارد برایش رقم میزند.
به هر صورت آنچه از حکمت ارادهٔ الهی پیداست نهفته در تعلیمی است که خدا برای آدم آموخت و چه زیبا که آدم قالو بلی گفت، مضا فاً در روشنایی آن پیمان بست، تا همان باشد وهمان کندکه خدا میخواهد.
آنچه از آیات الهی و روایات حضرات معصومین مفهوم میشود این است که مراد از هدف خداوند تبارک وتعالی هدایت انسان است، هدایتی که تربیت آن با اراده واختیاری که خداوند برای هریک از انسانها بخصوص حضرات انبیاء ومعصومین واولیاء الهی عنایت نموده است میباشد تا با استفاده از آنها جامعه انسانی را بکمال وثمر برسانند.
بنظر این حقیر مراد ازپذیرش امانت الهی تربیت آدم مبتنی بر اراده ایست که خداوند او را خلیفه قرارداد. . مگر نه این است که هدایت از آن خداست. که با ایمان به خداواند ممکن میگردد.
اینجانب فکر میکنم که حقیقت نهفته درمعنی عام امانت و عرضه آن به مخلوقات بخصوص انسان به همان اندازه شفاف، روشن و قابل فهم است که حقیقت نهفته در معنی خاص آن قابل بحث وتامل است.
واقعیت این است که انسانها بصورت عام میدانند امانت چیست، و اثرات آن در زندگی شان تا چه اندازه مهم است. همه انسانها میدانند که در نشیب وفراز زندگی سرو کارشان با امانت وامانت گذاری و امانت داری رقم خورده ومیخورد. به ا ندازه در این زمینه سرو کار دارند که اگر بگویم زندگی چیزی جز امانت و امانت داری نیست مبالغه نکردهام.
بعبارت دیگر انسان نه تنها امانت دار است که خود امانت بزرگ است. امانتی که در بستر آن سایر امانات معنی ومفهوم واقعی و حقیقی خودرا پیدا میکند. به اندازهٔ که غیر از امانت وامانت داری چیزی نیست.
بود ونبودش بستگی به امانت گذاری و امانت داری میباشد. شخصیتش در قالب امانت وامانت داری به شگوفایی میرسد.
امانت به معنی عام آن آنچنان واضح و شفاف است که نیاز به تفسیر ندارد. قرآن در این مورد بیان میفرماید (یا ایها الذین آمنو ان تودالامانات الی اهلها) ای کسانیکه ایمان دارید امانات را به اهل امانت بسپارید. به تاسی از کلام الهی مومنین همگی نه تنها ماموریت حفظ امانت دارند که وظیفه دار ند تا اما نت را به اهلش بسپارند. آنهاتعلیم وآموزش امانت داری را رسالت بزرگ الهی خود میدانند.
بنازم آن حبیبی را که قبل از بعثت به پیامبری، از طرف مردم ملقب به امین گردید. امین و امانت داری هدیه از طرف مردم بود که قبل از بعثتش ملقب به آن گردید. وچه بسی کسانی که رسالتش را نمیپذیرفتند اما امانت داری و صداقت و اخلاق آن مبارک را قبول داشتند. …