تبلیغات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان آيا عيسى عليه السلام کتاب هم دارد؟ بلى: به عقيده ما مسلمانها براى حضرت عيسى عليه السلام کتابى از طرف خداوند نازل شد، بنام انجيل که قرآن در چند جابه صراحت از آن ياد مى کند. که از آن جمله است، در سوره آل عمران. ( […]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

آيا عيسى عليه السلام کتاب هم دارد؟

بلى: به عقيده ما مسلمانها براى حضرت عيسى عليه السلام کتابى از طرف خداوند نازل شد، بنام انجيل که قرآن در چند جابه صراحت از آن ياد مى کند. که از آن جمله است، در سوره آل عمران. ( به او کتاب و حکمت و تورات و انجيل آموختيم، او فرستاده ما به بنى اسرائيل است، تصديق کننده تورات موجود پيش از خويش است)[1]  

در يکى از روايات اسلامى مى خوانيم! شريعتى که عيسى بر آن مبعوث شد، براساس توحيد و يکتابرستى واخلاص و بر اساس آنچه بر نوح و ابراهيم و موسى سفارش شده بود، بر او نيز در انجيل نازل شده و سفارش شد و همان پيمانى که از پيامبران پيشين گرفته شده بود از او نيز گرفته شد، در کتابى که بر او نازل شده بود بر پاداشتن نماز، و امر بمعرف و نهى از  منکر مورد سفارش قرار گرفته بود و نيز سفارش شده بود که آنچه ( در تورات موسى) حرام است بايد حرام بداند، و آنچه حلال است آنرا حلال بداند، و نيز در انجيل او موعظه و پند و اندرز بود، در انجيل حکم قصاص و احکام حدود، و حکم ميراث ذکر نشده بود…[2]

 آيا انجيل موجود همان انجيل حضرت عيسى است؟

گفتيم که براى عيسى کتابى بنام انجيل نازل شد، ولى اين انجيلهاى موجود هيچکدام ، انجيل حضرت عيسى عليه السلام نيست، انجيل حضرت عيسى عليه السلام به روايت تاريخ گم شده است و ما اين موضوع را در نوشتار ديگرى _ غير مطبوع _ بررسى کرده ايم  مسيحيان معتقدند که براى حضرت  عيسى کتابى نازل نشده است. در يکى از آثار مسيحيان مى خوانيم:

عيسى مسيح بنيانگذار مسيحيت هنگام بازگشت به آسمان نه کتابى از خود برجاى گذاشت و نه بناى ياد بودى و نه ثروتى.[3]

 انجيل يعنى چه؟

انجيل به معناى ( خبر خوش و بشارت) است، و گفتيم کتاب حضرت مسيح انجيل نام داشت، وقتى ديگران سرگذشت عيسى مسيح را نوشتند آن نوشته ها را انجيل ناميدند. درينکه اين نامگذراى از طرف خداوند بوده يا شخص حضرت عيسى ، در نوشتار ديگرى انشاء ا.. در اختيار علاقمندان قرار خواهد گرفت. آنچه را که بايد دقت کرد اينست که :

 برخلاف نوشته عده اى از محققين درباره مسيحيت ، کلمه انجيل نه برگرفته از فرهنگ روميان است و نه برگرفته و مشتق از کلمه يوناني، بلکه انجيل کلمه عبرى است و به تصريح قرآن کريم، نام کتابيست که براى حضرت عيسى عليه السلام نازل شده بود. پولس در يکى از نامه هاى خود مى نويسد:

( حالا اى برادران اجازه بدهيد به ياد شما بياورم که (انجيل) واقعا چيست؟ چون هيچ تغييرى نکرده است، و  همان خبر خوشى است که قبلا براى شما موعظه کردم… و همين خبر خوش است که شما را نجات مى دهد. اگر واقعا ايمان داشته باشيد.)[4]

و سپس اين رسول آن خبر خوش را _ که همه مسيحيان بايد به آن ايمان بياورند، تا همه نجات پيدا کنند _  بيان مى نمايد. ( از همان اول، آنچه ديگران بمن گفتند به شما گفتم که همان کتاب آسمانى ما مى گويد: مسيح براى آمرزش  ما جان خود را فدا کرد. بعد در قبر دفن شد و بعد دوباره زنده شد و از قبر بيرون آمد، همان طوريکه پيغمبران خدا پيشگوئى کرده بودند.[5] اين رسول در جاى ديگر اين نامه، پيام انجيل را، همين مرگ عيسى مى داند که سبب نجات بشر مى شود، و به آن تصريح مى کند: ( اين نقشه نجات خداکه به نظر بعضى ها پوچ و بى معنى است  خيلى منطقى تر است ، از منطقى ترين نقشه هاى داناترين مردم ، و پيام انجيل يعنى نجات (انسانان) به وسيله مرگ مسيح روى صليب، که به نظر بعضى نشانه ضعف خداست ، خيلى قوى تر از تمام قدرتهاى بشرى است[6]

چرا اين پيغام انجيل را بعضى نشانه ضعف خدا مى دانند؟

پيام انجيل عبارت بود

از اينکه خداى پدر فرزند همذاتش را با بدن انسانى ولى پاک و غير آلود. بدنيا فرستاد ، تا فدا شود، و بعد از فدا شدن او هر کسى که ايمان آورد و قايل شود که: مسيح براى آمرزش او جان داده و دوباره زنده خواهد شد تا خداى پدر را به حکومت برساند، اين انسان آمرزيده خواهد بود، هر چند عمل خوبى نداشته باشد. ولى اين پيام انجيل را بعضى نشانه ضعف خداى پدر مى دانند ، به اين بيان که:

 مسيحيان معتقدند وقتى خداوند آدم را خلفت کرد، خداوند براى آدم و فرزندان او نقشه عالى داشت و ميخواست انسان براى هميشه زنده باشد و خوش و خرم زندگى کند و مرگ براى او نباشد. ولى شيطان اين نقشه را به هم زد و با فريب آدم او را گناهکار ساخت ، و اين گناه  که آدم مرتکب شد، سبب گرديد  تا تمام اولاد آدم گناهکار شوند[7]  پس اولاد آدم همه گناهکار و منفور دربار خداوند شدند. و در پى اين گناه نفرت و مرگ براى اولاد آدم آمد چون مرگ قدرت شيطان است و در دست اوست.

پولس معتقد است که: ( مرگ بخاطر گناه آدم به اين دنيا آمد… همه مى ميريم چون همه ما از نسل آدم گناهکاريم ، و هر جا گناه است نتيجه آن مرگ است.)[8] در جاى ديگر باز پولس مى نويسد: ( وقتى آدم گناه کرد، گناه او تمام نسل انسان را آلوده ساخت، گناه او حتا باعث انتشار مرگ در سراسر جهان شد، در نتيجه همه چيز دچار فرسودگى و نابودى گشت… آدم با اولين گناه خود باعث شد عده بسيارى محکوم به مرگ شوند.)[9]

خداوند براى نجات اولاد آدم ازين گناه ذاتى که در سرشت آنها است ، و نجات آنها از مرگ نقشه کشيد، پيامبران و شريعت را فرستاد ، ولى اين نقشه هم کار ساز نيست، چون بعقيده پولس با گناه آدم، طبيعت ما گناه آلود شده است و طبيعت ما زير نفوذ گناهى قرار دارد که حربه شيطان است، بنابراين ما نميتوانيم به شريعت به طور کامل عمل کنيم بلکه عمل به شريعت ما را گناه کار تر مى سازد. پس شريعت نه تنها نميتواند ما را نجات دهد، بلکه به قول پولس ( همين شريعت بود که بدى و گناه را بمن نشان داد. اگر شريعت نگفته بود: نبايد در قلب خود خواهشهاى بد داشته باشيد، من هرگز نمى توانستم پى ببرم که در قلبم خواهشهاى  وجود دارد، ولى گناه ( دام فريب شيطان) ازين شريعت عليه خواهشات ناپسند  من استفاده کرد و به ياد من آودر که اين خواهشات نادرستند، و در من همه نوع خواهشهاى ناپسند را بيدار کرد! چون فقط در يک صورت، ديگر کسى گناه نمى کند، و آن موقعى است که هيچ شريعتى نباشد… پس مى بينيد گناه ( عمل شيطان) چه قدر فريبنده و مرگبار و سزاوار لعنت است، چون از قانونهاى خوب خدا براى هدفهاى بدخود که نابودى من است، سوء استفاده مى کند.)[10]

خلاصه اينکه : پس شيطان توانست بواسطه گناه آدم رامحکوم کند و آن گناه جزء طبيعت فرزندان او شده است، پس انسان و اولاد آدم قسمى خلق شده اند که نميتوانند گناه نکنند، چون گناه آلود خلق شده اند، خداوند مقابل ( نعوذ باا…) اين رقيب سرسخت _ که بواسطه عقده ايکه از آدم ابوالبشر دارد و مى خواهد انسان را به مرگ و نابودى بکشاند _ نقشه مى کشد تا انسان را نجات دهد، آخرين نقشه او ارسال شريعت توسط پيامبران بود ولى شيطان رقيب نيرومند ، اين نقشه را هم نه تنها بى ثمر و بى فايده ساخت، بلکه از آن قانون و بواسطه طبيعت گناه آلوده ما که آن هم بواسطه اوست قانون شريعت را به ضرر ما تمام کرد _ وبه گفته پولس: ( قانون خوبى که انتظار مى رفت  راه زندگى را بمن نشان بدهند، کار مرا به مرگ کشاند، به اين ترتيب گناه مرا فريب داد و از قانونهاى خوب خدا براى محکوم کردن من بمرگ استفاده کرد.)[11]

گرچه بررسى و نقد اين مطلب از حوصله  اين جزوه بيرون است ولى از ذکر اين مطلب ناگزيريم. وقتى خداوند براى نجات فرزندان آدم نقشه کشيد، و شريعت را فرستا، آيا خداوند مى دانست که اين نقشه او کار فرزندان آدم را بدتر و سخت تر مى کند، يانمى دانست؟ اگر مى دانست، پس عوض اينکه فرزندان آدم را نجات دهد بيشتر آنها را بدبخت وگرفتا ساخت، و از زمان آدم ، تا آمدن عيسى ميلياردها انسان را بواسطه ارسال شريعت محکوم بمرگ و نابودى و بدبختى کرد، درحاليکه مى توانست با فرستادن پسرش شيطان را شکست دهد، و فرزندان آدم را نجات دهد، پس علت محکوميت ميلياردها انسان خداى کليسائى است که مى خواست بمردم فائده برساند، ولى آنها را بيچاره تر و بدبخت تر کرد. و دست کم با فرستادن، يکى دو شريعت وقتى ديده بود، نميتواند مقابل حريف مقاومت کند، بايد از ارسال رسل دست مى کشيد، تا مردم پيشتر گرفتار و بدبخت نمى شدند.

اما اگر خداى کليسا نميدانست که شيطان دوباره او را شکست مى دهد و از قانون خوب  او، قسمى استفاده مى کند که خداى کليسائى شکست مى خورد، و فرزندان آدم بدبخت تر مى شوند، اين خداى نادان کليسا بدرد خدايى و اداره جهان نمى خورد، خوب است با قبول اين شکست بسيار مفتضحانه از خدايى و اداره جهان استعفا دهد.

در آخر وقتى که نقشه هاى خدواند، از  طرف شيطان به شکست مواجه مى شد ، خداى کليسا گويا چاره ى نديد جز اينکه خود در ميدان اين رقيب نيرومند بيايد. بگفته پولس: ولى خدا نقشه ديگرى براى نجات ما کشيده بود، او فرزند خود عيسى مسيح را در بدنى مثل بدن انسانى ما به اين دنيا فرستاد، با اين تفاوت که بدن او مثل بدن ما گناه آلود نبود. عيسى مسيح خود را براى آمرزش گناهان  ما قربانى کرد، و قدرت گناه را  در ما از بين برد، پس ما حالا مى توانيم دستورهاى خدا را اطاعت کنيم… با اين همه… مسيح در وجود شما زندگى مى کند… و مسيح روح شما را آمرزيده است.[12]

بنابر اين خداى کليسا چون در مقابل نقشه هاى شيطان نتوانست مقاومت کند، در آخر نقشه ديگرى کشيد، و فرزند عزيزش عيسى را که بگفته پولس ( در مسيح است که خدا به صورت انسان در او ظاهر شده است)[13] يا (الوهيت بطور کامل در مسيح مجسم شد)و يا بقول پولس ( در مسيح طبيعت و ذات بطور کامل در يک بدن انسانى ظاهره شده است)[14] – به صورت انسان و با جسم انسانى به جنگ فرستاد، و در نتيجه شيطان  نتوانست عيسى را فريب دهد و او خود را فدا کرد و با مصلوب شدن او، خدا بر دشمن ديرينه خود شيطان پيروز شد پس خداى پدر  گرچه بواسطه فدا کردن خداى پسر پيروز شد، ولى اين پيروزى نشانه ضفع اوست، چون پس از چند شکست ، پيروز نشد مگر با پرداخت بهاى بسيار گزاف، يعنى فداکردن خداى پسر که همذات خداى بزرگتر است.

در همه حال او کشته شد و در روالم را تحمل کرد و خداى کليسا را بر دشمنش پيروز کرد. و در نتيجه به گفته پولس در آخر (مسيح تمام دشمنان خود را شکست بدهد، آخرين دشمن او مرگ است ( که عمل شيطان است) مرگ هم بايد شکست بخورد و نابود شود چون خداى پدر اختيار و سلطنت بر همه چيز را په مسيح سپرده است. وقتى مسيح بالاخره بر تمام دشمنان خود پيروز شد، آنوقت خود او هم که فرزند خداست، خود را تحت فرمان پدرش خدا قرار ميدهد. تا خدا که او را بر همه چيز پيروز کرده است بر کل کائناک حاکم شود.)[15]

پس از پيروزى خداى بزرگ توسط خداى کوچک ، خداى بزرگ هم به پاس اينکه فرزندش مسيح او را در مقابل شيطان و دشمن پيروز کرد وحکومت بر کل کائنات را براى خدا – که روزى شطان رقيب  حکومت مطلقه او بود – آماده ساخت، براى  هر کسى که به اين  پسر ايمان بياورد، و او را فرزند خدا بداند و معتقد شود که او پس از مردن و فدا شدن سه رو ز بعد از آن زنده شد و صعود کرد، پاداش عظيمى مى دهد.

اينگونه به اعتقاد مسيحيان خداى کوچکتر – به واسطه صليب رفتن خود – خداى بزرگتر را پيروز کردو و خواست خدا را براى نجات مردم تحقق بخشيد و اگر عيسى نمى بود خدا براى هميشه شکست ميخورد، و حکومت مطلقه خود را نيز از دست ميداد. به پاس زحمات عيسى بقول پولس: ( خدا از حيات مسيح سهمى به شما داد، چون تمام گناهان را بخشيد و سند محکوميت شما را که نشان مى داد، دستور هاى خدا را اطاعت نکرده ايد، از ميان برد، خدا نامه اعمال شما را گرفت و آنرا بالاى صليب مسيح زد، و تمام گناهان شما را به حساب مسيح گذاشت، به اين ترتيب قدرت شيطان را که شما را متهم به گناه مى ساخت در هم شکست، خدا به تمام مردم دنيا به طور واضح و روشن نشان داد که : مسيح روى صليب بر شيطان پيروز شد، و شما هم در صليب او از تمام گناهانتان پاک شديد.)[16]

(وقتى (غسل) تعميد گرفتيد، طبيعت کهنه و گناهکارتان با مسيح مرد و دفن شد، بعد با مسيح از عالم مردگان بيرون آمديد و زندگى واقعى را از سر گرفتيد…)[17]

بلکه مهم تر ازين خداوند پدر، بپاس زحمات مسيح در راه او  مقرر داشته است که هنگاميکه په (مسيح ايمان آورديم و غسل تعميد گرفتيم، جزئى از وجود پاک مسيح شديم، و با مرگ او طبيعت گناه آلود ما هم مرد … حالا ديگر ماجزئى از وجود مسيح شده ايم…)[18]

پس خداى پدر پيروزى بر شيطان را بواسطه به صليب رفتن پسر بدست آورد – و شيطانيکه چندين هزار سال ( به قول مسيحيان ٥٠٠٠) از زمان خلقت آدم تاآمدن عيسى خدا را شکست داده بود و همه بندگان او را گمراه مى کرد، و مرگ عامل قوى او بود – شکست خورد  و خداى پدر به شکرانه گى فداکارى خداى پسر، بايد به او چيزى مى داد، ولى چون پسر هم خداست، و همذات پدر، مثل پدر بى نياز است، احتياج به چيزى ندارد. پس تصميم گرفت همه کسانيکه باين فداکارى  ارج مى نهند،  و در حقيقت همه جزئى از مسيح شده اند، را از حيات جاويد – که بواسطه کشته شدن مرگ بدست مى ايد – بهره مند کرده تا همه بندگان او در جشن و سرور حکومت مطلقه خدا که پس از هزاران سال شکست بنيان مى گذارد شرکت کنند.

نکته ديگرى که درينجا لازم است تذکر داده شود اينستکه: به گفته مسيحيان وقتى مسيح براى جنگ با شيطان مى آيد، و مظلومانه به صليب کشيده مى شود و در حقيقت با يک مبارزه منفى دشمن نيرومند خود شيطان را شکست مى دهد، پس بايد بگويند: در واقع خدا با تمام وجود ، يعنى خداى پدر و روح القدس و مسيح همه يکجا در صليب شدند ، چون بنابه مصوبه شوراى بزرگ نيقيه در سال ٣٢٥
(مسيح و خداى پدر همذاتند و هيچ تاخر و تقدمى ندارند.)

پس وقتى مسيح مرد، هر سه خدا مردند و در حال حاضر خدائى براى کليسا وجود ندارد.

گرچه درين باب مطلب زياد است ولى بطور فشرده به اندکى از آن خيلى بسيار اکتفا شد و ما از نقض  و ابرام و انتقاد مى گذريم، چون اين جزوه حوصله اين مسائل را ندارد، و بناهم بر صرف معرفى مسيحيت موجوده است نه چيز ديگر و قضاوت را بعهده خوانندگان انديشمند مى گذاريم ، و از مسيح عليه السلام پيامبر رحمت وحقيقت مى خواهيم تا بااستدعا از درگاه خداوند  متعال ، براى ما بينش درباره شناخت خداوند متعال و پيامبران و جانشينان آنها عنايت فرمايد، و نيز ما را نسبت به دينش توسط حجت هاى خودش معرفت بخشد و گرنه از گمراهان در دين خواهيم بود. ودر آخر بشارتى که به همه مسيحيان عالم داده شود اينستکه: همه مسيحيان – به گفته پولس – پاره ى از تن عيسى کليسائى و خداى پسر گرديده اند، بنابرين تعداد خدايان نر و ماده وکوچک و بزرگ که جزء خداى پسر اند از ميلياردها هم مى گذرد.

خلاصه آنچه گذشت و نتيجه آن

الف: بنا به عقيده مسيحيت موجود، وقتى حضرت آدم  خلق شد در حاليکه نه پدر داشت و نه مارد، خداوند او را در بهشت جا داد.

ب: خداوند همسرش را خلق کرد و هر دو در بهشت عدن بودند و نقشه خداوند اين بود که او و همسرش در آنجا ماندگار باشد و طبعا در معيت آنها فرزندانشان هم آنجا خواهند بود، در بهشت نه مرگ است و نه مرض و نه فقر و… پس همه فرزندان آدم در کمال آسايش و آرامش خواهند بود، که جز خوردن و خوابيدن و توليد مثل کردن به عقيده کليسا کارى نداشتند.

ج: شيطان که دشمن آدم بود، بواسطه حسد، راضى نشد ، آدم و فرزندانش راحت زندگى کنند  و از کار و زحمت و حتا عبادات خدا بى غم باشند. آدم و حوا رافريب داد و  آنها راوادار به معصيت خدا کرد.

د: بواسطۀ معصيتى که (نعوذ با…) آدم انجام داد، گناهکار به حساب آمد. و به واسطه گناه محکوم به مرگ و فساد و نابودى و فقر گرديد.

ه: چون در بهشت مرگ و مرض و ….نيست خداى کليسا مجبور شد آدم و حوا را به زمين تبعيد کند تا در زمين بواسطه گناه محکوم باشند.

و: پس نقشه خداوند برا ى  جاودانه گى آدم و فرزندان او بواسطه شيطان به هم خورد، و خداى کليسائى درين نقشه شکست خورد.

ز: چون آدم گناه کرده بود، طبيعت فرزندان او هم آلوده به گناه شد، و در نتيجه آن گناه ذاتى، مرگ و نابودى به سراغ فرزندان آدم آمد و در تبعيدگاه زمين اين فرزندان هم بر حکم اجبار بايد به گناه پدر ومادر بسازند و بسوزند.

ح: گويا خداى کليسا ديد که فرزندان آدم گناهى ندارند که محکوم شوند براى نجات فرزندان آدم،نقشه کشيد و شريعت را فرستاد ،تا به انجام شريعت نجات يابند و به گفته پولس از محکوميت نجات يابند.

ط: شيطان باز دست به کار شد و در مقابل  خداوند نقشه ديگرى کشيد و بگفته پولس بواسطه طبيعت گناه آلود، فرزندان آدم هيچ وقت نتوانستند  شريعت را کامل انجام دهند، پس قانون خوب خدا هم به ضرر فرزندان آدم تمام شد و شيطان باز خداى کليسا را شکست داد. چون به گفته پولس ، شريعت بيشتر سبب شد تا فرزندان آدم گناه کنند.

ى: گويا خدا چاره ى نديد و آخرين نقشه را کشيد، و آنکه فرزند خود را (بصورت نوزادى در خاندان داود پيغمبر بدنيا آورد)[19] ولى بعد  از اينکه مرد، دوباره زنده شد( نشان داد که فرزند نيرومند (او) خدا وداراى ذات پاک خود خداست.)[20]

س: عيسى را به صليب کشيدند، جسد او را دفن کردند ولى پس از سه روز زنده شد و از قبر بيرون آمد، و شاگردانش بارها او را ديدند، او دوباره به آسمان نزد پدر رفت، ولى دوباره بر ميگردد، و جلال براى خداى پدر مى آورد.

ع: او دوباره مى آيد و مرگ را مى کشد، و شيطانرا نابود مى کند و در نتيجه پس از شکست دشمنان پادشاهى و سلطنت را براى خداى پدر  تسليم مى کند، و خداى پدر در اثر مصلوب شدن عيسى حاکم على الاطلاق و مطلق کائنات مى شود، گويا با اين عمل و مبارزه منفى،خداى کليسا توانست دشمن خود را که، بارها از او شکست خورد بود شکست دهد.

ف: خداى کليسا در برابر اين کار فرزندش که خود هم خدائيست، به اين فرزند خود، پاداشى داد، ولى پاداش نه براى او که احتياج ندارد، چون خودش خداست ، بلکه پاداش را براى پيروان او قرار داد.

ص: پس هر کس ايمان آورد که عيسى فرزند خداست و با ذات خدا هم ذات است، و خداى پدر او را فرستاد تا جان خود را فدا کند و … اين ايمان به تنهائى سبب نجات او مى شود . و او با عيسى زنده است، بلکه جزء بدن مسيح مى شود.

ق: هر کس اين ايمان را نداشته باشد هر چند عمل به شريعت کند، اهل نجات نيست.

ر: نتيجه ايکه ازين بحث مى شود گرفت اينکه:

مسيحيان عيسى را نه تنها فرزند خداى، بلکه همذات او مى دانند ، و معتقدند که او براى کفاره گناهان معتقدين به او، به صليب رفت. و هر کس به او ايمان آورد اهل نجات است، و شريعت با آمدن عيسى منسوخ گرديد. فقط ايمان به عيسى براى نجات انسان کافى است و  عمل به هيچ چيز لازم نيست. بنابرين مسيحيان موجود، هيچ عمل عبادى و حتا اخلاقى خاصى ندارند. و اگر هر جنايتى کنند از قتل تا دزدى و … با رفتن در کليسا و پرداخت مقدارى پول همه تمام ميشود!؟

سوالى که ناگزيم از اربابان کليسا کنيم، چون در ذهن هر خواننده خواهد آمد اينست که:

پولس معتقد است: هر کس ايمان آورد که عيسى فرزند خداست، و باذات خدا هم ذاتست، و خداوند او را فرستاد تا جان خود را فدا کند… اين ايمان به تنهائى سبب نجات انسان مى شود… و هرکس اين ايمان را نداشته باشد هر چند عمل به شريعت کند اهل نجات نيست.

سوال اينست: کسانيکه پيش از آمدن عيسى بودند زمان نوح و ابراهيم … عليهم السلام و به پيامبران ايمان داشتند و عمل به شريعت مى کردند، ولى شناخت به عيسى نداشتند، حکم آنها چيست؟ ايا اهل نجاتند يا نه؟ و اگر نتوانستند از شريعت استفاده نمايند، و در نتيجه مستحق مرگ شدند و نابودى. آنها براى نجات خود چه کنند؟ چون در آن زمان عيسى کليسايى نيامده بود  پس تقصير آنها چيست؟ و وظيفه آنها چيست؟

ما در نوشتار آينده با عنايت پروردگار به صورت تفصيل و مستدل در تمام آنچه گفت آمد بحث خواهيم کرد و فعلا قضاوت را به عهده  چشم بينا و وجدان سالم ميگذاريم. و به نستعين و هو الموفق المعين.

نیم نگاهی به مسیحیت

نویسنده :

احمد على شيخزاده مدرس

کابل، چنداول، جعفريه

عصر شنبه دهم دلو ١٣٨٨ ه. ش

چهاردهم صفر المظفر ١٤٣١ ه. ق

[1]   آل عمران – ٤٨ – ٤٩

[2]  بحارج ٦/٣٤١

[3]  مجله ديده بانى _ ١ فوريه ٢٠٠٣ ص ١٧

[4]  نامه اول پولس به مسيحيان فرينتس ١٥/ ١-٢ و با کمى تغير در انجيل _ بنام مژده براى عصرد جديد.

[5]  همان مصدر ١٥/٢١ _ با کمى تغيير در: مژده براى عصر جديد.

[6]  نامه اول پولس به مسيحيان فرينتس ١/ ٢٥ _ با تغيير در: مژ ده براى عصر جديد.

[7]  خواننده عزيز مگر عقل قبول مى کند که گناه يکنفر په ميلياردها انسان سرايت کند؟

[8]  همان مصدر ١٥/٢١ _ با کمى تغيير در: مژده براى …

[9]  نامه پولس به مسيحيان روم ٦/١٢ به بعد.

[10]  نامه پولس به مسيحيان روم ٧/٧ به بعد

[11]  نامه پولس به مسيحيان روم ٧/١٠

[12]  نامه پولس به مسيحيان روم ٨/٣ به بعد.

[13]  نامه پولس به مسيحيان کولسى ٢/٩

[14]  نسخه ديگر از انجيل _ همان مصدر.

[15]  نامه اول پولس به مسيحيان فرنتس ١٥/ آيه ٢٤ به بعد.

[16]  نامه پولس به مسيحيان کولسى ٢/١٣ به بعد

[17]  همان مصدر

[18]  نامه پولس به مسيحيان روم ٦/٢ به بعد.

[19]  نامه پولس به مسيحيان روم ١/ آيه ٣

[20]  همان مصدر

له ملگرو سره یي شریک کړئ.
×
  • ستاسې رالېږل شوې لیدلوری به د اندیال وېبپاڼې تر تایید روسته خپرېږي.
  • هغه پېغامونه نه خپرېږي، چې منځپانګه یې تورونه او کنځل وي.
  • هڅه وکړئ، په پښتو پېغامونه راواستوئ.
  • له ملگرو سره یي شریک کړئ.

    ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *

    نظر مو وویاست