بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ عوامل اختلاف مسيحيان چه بود؟ ما درين جزوه نيم نگاه، برين نيستيم، تا تمام عوامليکه سبب اختلاف و حتا کشتار هاى بى رحمانه در بين مسيحيان شده بود را بررسى کنيم ولى به عمده ترين عوامليکه سبب اختلاف بوده و سبب تکفير گروهى مر ديگر را شده است _ بعنايت خداوند […]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
عوامل اختلاف مسيحيان چه بود؟
ما درين جزوه نيم نگاه، برين نيستيم، تا تمام عوامليکه سبب اختلاف و حتا کشتار هاى بى رحمانه در بين مسيحيان شده بود را بررسى کنيم ولى به عمده ترين عوامليکه سبب اختلاف بوده و سبب تکفير گروهى مر ديگر را شده است _ بعنايت خداوند متعال _ اشاره گذار مى کنيم و آن عوامل عبارتند از:
١ _ تعداد اناجيل که هر کدام محتواى مختلف و متضاد و حتا متناقض با يکديگر داشتند که تنها تعداد اناجيل (بدون نامه ها و …) را تا ٤٨٠عدد هم گفته اند.
٢ _ رساله ها و نامه هاى زياد رسولان که هر کدام منسوب به يکى از شاگردان مسيح و حتا به خودمسيح و مريم ، مادر او بوده است.
٣ _ تعداد زيادى از کتاب اعمال رسولان، که هر کدام نحوه تبليغ و افکار رسولى را بيان مى کرد که : مخالف و متاقض با ديگرى بود و اين همه کتب با محتويات متضاد و حتا متناقض بعنوان کانون ( قانون) مسيحيت، مورد نظر گروهى از مسيحيان مومن قرار داشت. و مسيحيان متدين به کتاب مورد نظر خود عمل مى کردند.
٤ _ موضوع پايبندى به شريعت که شاگردان و حواريون سخت پابند به آن بودند ولى پولس و طرفدارانش نه تنها به آن عمل نمى کرد ند که آنرا بيهوده مى خواندند.
٥ _ عامل اصلى اختلاف، الهيات دوگونه و متناقضى است که در بين مسيحيت پيدا شده بود.
الف: الهيات مسيحى آميخته با فلسفه يونان و بعضى آداب دينى يهود و آداب شرک آلود روم، که موسس آن پولس رومى يهودى زاده بود.
درين الهيات مسيح در جايگاه خدايى قرار گرفته و خداى همزاد با پدر و مولود از او ، نه مخلوق از او معرفى شده است، او الوهيت مجسمى است که گوشت و پوست انسانى گرفت و براى فدا شدن و آمرزش گناهان بدنيا آمد. درين الهيات تنها ايمان به خدايى مسيح و حيات دوباره او، راه نجات شمرده شده است، و عمل به شريعت هيچ نقش ندارد، او مسيحيت را از آيين يهود به کلى جدا کرد و دين يهود را منسوخ اعلان نمود.
ب : الهياتيکه از طرف شاگردان مسيح و همه حواريون غير پولس و هوادارن او ترويج مى شد، و از طرفى اناجيل و ديگر آثار موجود در آنزمان تاييد مى شد، و مردم نيز سينه به سينه آنرا از طرف پيشوايان مسيحيت حفظ کرده بودند.
درين الهيات عيسى به مرحله نيمه خدائى نرسيده؛ بلکه پيامبر بود و شريعت موسى در متن مسيحيت جارى بود، و پيروان عيسى ملزم به رفتن در معابد براى عبادت بودند، چنانچه حواريون خود به معابد مى رفتند و هر مسيحى بايد تمام آداب و سنن يهوديت را کامل انجام مى داد.
اين دو نوع از الهيات روز بروز به دامنه اختلافات دامن مى زد که حتا فرقه ى فرقه ديگر را تکفير کرده، هر يک ديگرى را از دين عيسى خارج مى دانستند، اين اختلافات روز بروز پراکنده گى و تفرقه را بين مسيحيان مى افزود، و امپراطور جاه طلب که نفوذ حکومت خويش را در سايه پشتيبانى کليسا از حکومت خود مى ديد را وحشت زده مى کرد.
٢٦ _ قسطنتين تصميم مى گيرد.
مدت ٨ سال از گرويدن تظاهر مآبانه امپراطور به مسيحيت گذشته بود ، که بقول ويل دورانت: در همان سال در اسکندريه وحشتناکترين بدعت در تاريخ کليسا پديدار شد، در حددود سال ١٣٨م کشيشى بنام آريوس، با اظهار عقايد عجيب درباه ماهيت مسيح مايه تعجب اسقف خود شد… او از جمله زهاد بود. طرز حرف زدنش شيرين و سخنانش اقناع کننده بود در ميان روحانيون عاليمقام، هواخواهان وفادار بسيار داشت. او مى گفت: مسيح با آفريننده يکى نيست، بلکه (لوگوس) يعنى نخستين و عاليمقام ترين همه مخلوقات است، اسقف کليسا، الکساندر، به آريوس اعتراض کرد و او ابرام ورزيد و استدلال مى کرد: اگر پسر په وسيله پدر به وجود آمده است بايد از لحاظ ابديت با پدر يکسان باشد به علاوه اگر مسيح آفريده شده است، بايد که از عدم بوجود آمده باشد نه از ذات پدر پس با پدر از يک ذات نبوده است روح القدس از لوگوس بوجود آمده است، و کمتر از او جنبه الوهيت داشته است.
آنچه براى الکساندر اسقف تکان دهنده بود، نه صرفا نظريات آريوس، بلکه شيوع سريع آن افکار تا در صفوف روحانيون بود، گرچه اسقف توانست توسط اسقفهاى مصر آريوس و هواخواهان او را خلع لباس کند، ولى بسيارى از کشيشها با آريوس همدلى نشان دادند، روحانيون و غير آنها در شهرها و ايالات اسيايى بر سر اين نکته دستخوش تشتت آراء شدند ، و اين امر و تشتت آراء در شهر غوغا و بى نظمى عجيبى را بوجود آورد.
در ان زمان امپراطور به شهر نيکويا آمده بود، از موضوع اطلاع يافت وى يک پيام خصوصى جهت اصلاح به اسقف الکساندر و اريوس فرستاد، ولى اين نامه هيچ اثرى نگذاشت ، چون مساله همذاتى پدر و پسر ( خدا و عيسى) براى سران کليسا ها مساله حياتى بود. اگر مسيح از مقام خدائى تنزل مى کرد، همه بنياد آن مذهب فرو مى ريخت، و اگر جلوى اين اختلاف نظر گرفته نمى شد، آشفتگى عقايد بنياد کليسا را بر هم مى ريخت و بنابرين قدرت کليسا از هم مى پاشيد و ديگر نمى توانست کمکى را که در مواقع ضرورت بدولت برساند، انجام دهند و در نتيجه تمام امال و آرزوهاى امپراطور نقش برآب مى شد.
بنابرين امپراطور _ و شايد با مشورت اسقفهاى طرفداران خدائى مسيح _ تصميم گرفت شوراى عمومى کليسا را براى اولين بار تشکيل دهد، تا با يک تصميم واحد جلو اين اختلافات که در نتيجه بضررامپراطور تمام مى شد، گرفته شود و وحدت کليسا و قدرت آن محفوظ ماند.
امپراطور همه اسقفها را دعوت کرد که در سال ٣٢٥م به نيقيه (نيکايا) واقع در بيتنيا نزديک پايتختش نيکومديا بيايند، و همه مخارج آنانرا تامين کرد، سيصدو هژده تن آمدند، و پاپ سيلوستر اول که به سبب بيمارى نه توانسته بود شرکت کند، چند کشيش را به نمايندگى خود فرستاد ولى اين بطريق مورخ معروف مسيحى معتقد است که : (تعداد آنها ٢٠٤٨نفر بودند،و کسانيکه طرفدار مذهب پولس بودند يعنى مى گفتند مسيح خداست ٣١٨ نفر بودند) و در ظاهر اين ٣١٨ نفر از بزرگان اسقفهاى کليساهاى معروف بودند.
شورا در تالار بزرگ يکى از کاخهاى امپراطورى به رياست عاليه قسطنتين تشکيل جلسه داد. امپراطور با پيامى خطاب به اسقفها مبنى بر استقرار وحدت کليسا _ که در نتيجه قدرت امپراطورى را تامين مى کرد_ جلسه را افتتاح کرد، و خود نيز در مذاکرات شرکت مى جست، آريوس ادعاى خود را عنوان کرد و مسيح را موجود آفريده نا برابر با پدر دانست، شنوندگان باهوش او رامجبور کردند تا قبول کند که: اگر مسيح مخلوق بوده و آغازى داشته است، پس ممکن بود که مورد تغيير و تبديل واقع شود _ چون حادثات قابل تغيير و تبديل است، مثل همه انسانها _ و اگر مى توانست تغيير کند، ممکن بود که از فضيلت به منقصت بگرايد ، يعنى مسيح از خوبى به بدى بگرود. جوابهاى آريوس، در برابر اشکالات صادقانه و منطقى بود، گرچه جوابهاى او به ضررش تمام شد و نتيجه مرگبارى را داشت.
سرکشيش فصيح و پر خاشگرى که لقب (شمشير الاهيات) را داشت و الکساندر او را با خود آورده بود. بر آريوس اشکال کرد که اگر مسيح و روح القدس با پدر همذات نباشند شرک خواهد بود و بايد اعتقاد به خدايان پيداکرد سرکشيش در مقابل اريوس اعتراف کرد که : از نظر عقل مجسم ساختن سه شخص متمايز و مختلف _ خداى پدر _ خداى پسر + و خداى روح القدس _ در وجود يک خدا ( يعنى بگوييم سه خدايند ولى يک خدا) اشکال دار (يعنى عقل قبول نمى کند که سه چيز باشد ولى در يک چيز، و سه ذات باشند در يک ذات) ولى او چنين دفاع کرد که: عقل بايد در مقابل سرو راز تثليث سر تعظيم فرود آرد، ( يعنى عقل با اينکه نميتواند راز تثليت را قبول کند و او را با موازين عقل درست بداند اما بايد در مقابل اين راز سر تعظيم فرود اورده و آنرا بپذيرد ( همه اسقفان نظر سرکشيش را پذيرفتند، و بنا شد بيانيه ئى را بر اساس اين نظر امضا کنند،ولى عده اى به همراهى اريوس اين نظر را قبول نکردند، و اما به صوابديد امپراطور بيانيه ذيل صادر گرديد.
( ما به خداى يگانه معتقديم، به پدر قادر مطلق، آفريننده همه چيزهاى آشکار و نهان، و به يک خداوند گار، به عيسى مسيح، پسر خدا به وجود آمده از ذات خدا نه آفريده، همزاد با پدر… که به خاطر ما مردم و به خاطر نجات مافرود آمده و مجسم شد، بشر گشته، رنج ديده ، روز سوم از ميان مردگان برخاسته، به آسمان صعود کرده و براى داورى زندگان و مردگان خواهد آمد.)[1]
سرانجام همه اسقفها بيانيه را امضا کردند و تنها پنچ اسقف، و سر انجام فقط دو تن از امضاى بيانيه خوددارى کردند، و ايندو همراه آريوس تکفير و توسط امپراطور تبعيد شدند
وقتى خاطر امپراطور ازينکه ريشه اختلافات را با تبعيد آريوس و همفکرانش خشکاند، جمع شد، طى يک فرمان امپراطورى مقرر داشت که همه کتابهاى آريوس ( ظاهرا مراد کتابهائى است که نظر آريوس را تاييد مى کردند) سوزانيده شود، و مجازات پنهان نگاه داشتن آنها را اعدام باشد، بنابرين تمام آثار مکتوبى که نظر آريوس را بگونه ى تاييد مى کرد و همنوا با بيانيه کليسا نبود به صوابديد شاه و کليسا همه از بين رفتند. قسطنتين نتيجه گيرى شورا را با ضيافتى شاهانه که همه اسقفها در ان حضور داشتند جشن گرفت، و به آنان متذکر شد که ديگر به جان يکديگر نيفتند، و سپس آنانرا مرخص کرد.[2]
بگفته اين بطريق ٢٠٤٨ اسقف و کشيش گرد آمده درين شهر نه تنها هردسته کتابهاى انجيل و نامه هاى مخصوص خود را حمل مى کردند، که هر کدام آراء و عقايد مختلفى در باره مسيح داشند که برگرفته از دستورات کتابهاى انجيل و نامه هاى آنها بود.
بعضى ها فقط ميسح و مادرش را خدا مى دانستند، برخى معتقد بودند که مسيح نسبت به خدا مانند شعله ايست که از آتش جدا شده و جدائى آتش از آتش موجب کمبود آتش نمى شود، و همينگونه است مسيح و خدا. عده اى معتقد بودند که مسيح در شکم مريم درنگ نکرد، بلکه مانند آب که از ناودان مى گذرد، از گوشش داخل شد و از جائيکه کودک مى آيد خارج گرديد، تعدادى معتقد بودند که مسيح انسانى از لاهوت است و مانند ديگر بشرها مى باشد، او را خدا اختيار کرد که نجات بخش انسان باشد، روح خدا در او داخل گشته و بدين مناسبت فرزند خداخوانده مى شود، خدا جوهر يگانه ايست در يک اقنون ولى با سه نام _ خدا _ مسيح _ روح القدس خوانده مى شود. برخى مى گفتند، آن سه خداى ابدى ولايزال، يکى خداى خير و صلاح و ديگرى خداى شر و فساد و سومى خداى عدل و داداست. و بعضى ها هم به خدايى مسيح معتقد بودند، و او را خداى پسر مى خواندند که مذهب پولس و ٣١٨ اسقف حاضر درجلسه بود.
گويا چون اکثريت اسقفان قدرتمند و بانفوذ کليسا هاى معروف طرفدار نظر آخر در الهيات بودند که همان مذهب پولس است، امپراطورراى آنها را در مورد الهيات مسيحيت و خدائى مسيح پذيرفت و اناجيل خلاف مذهب پولس را سوزانيد.
درين شوراى سرتاسرى تحت قيادت امپراطور ، باحضور نمايندگان خاص پاپ، همچنين مقرر گرديد که همه کليسا ها بايد عيد پاک را در يکروز برگزار کنند، و چنين نباشد که مثل گذشته کليسا هاى شرق وغرب در روز و ماه برگزارى با هم مخالف بودند، و نيز مقرر داشند که ازدواج براى کشيشان که قبل از رسيدن به اين مقام ازدواج نکرده اند حرام باشد و کسانى که پيش از اين ازدواج کرده اند مى توانند با همسرانشان در يک جا زندگى کنند.
شورا عقيده راسخ اعضايش مبنى بر اينکه ثبات و دوام و قدرت کليسا مبنى بر ثبات و وحدت آيين آن مى باشد، را تاييد کرد و سرانجام به آن وحدت نظر و اتفاق عملى در عقيده اساسى در الهيات مسيحيت و کتابهاى مقدس مسيحى رسيدند، به اين کليساهاى داراى وحدت نظر نام کاتوليک داده شد.
اين شورا مسيحيت را جاى گزين شرک و پشتيپان امپراطور روم ساخت، و قسطنتين و کليسا را بيشتر از سابق با مسيحيت متحد کرده پس ازين بود که قسطنتين مورد ستايش اربابان کليسا قرار گرفت و نوشتند که: او چگونه (برکشور خود در مدت، بيش از سى سال به شيوه ى يزدانى حکم راند)[3] و گويا او نبوده است که فرزند و خواهر زاده و همسر و صدها تن را به جرم بى اعتمادى و بدگمانى به او، کشته است، تمجيدها و سرودهاى اغراق اميزى از طرف اربابان کليسا نثار او گرديد، چون او را مجدد و احيا کننده مسيحيت دانستند ، گرايش او و خواب او را که به گفته مسيحيان و خود قسطنتين او را به طرف مسيحيت کشاند معجزه قرن دانستند، و اين تحول را عنايت مسيح به دينش تعبير کردند. آنها معتقد بودند که يکبار مسيح کليسائى با اعزام معجزه گونه پولس ، دينش را نجات داد، و او را به طرف مشرکين فرستاد، و او را رسول خود ساخت، و بار ديگر توسط قسطنتين ، امپراطور مستبد و بى بندوبار و خونريز روم، اين محبت را به کليسا روا داشت، و آئين پولس را رسميت بخشيد، و همه کليسا ها را همنوا ساخت، که آنها را کاتوليک ناميدند.
اينگونه بود که مسيحيت شرک آلود پولسى، که با خوى امپراطور مشرک زاده، همنوايى کامل داشت، مورد توجه امپراطور و اسقفان مشرک زاده قرار گرفت، و جان تازه ى بر کالبد نيمه جانش دميده شد، و بعنوان دين رسمى کشور و دين امپراطورى روم پذيرفته شد.
مسيحيان پولسى ازين پيروزى خوشحال شدند، و به صوابديد امپراطورى کوشيدند بيشتر متحد شوند،و اختلافات کوچک حتا عقيده ى را کنار بگذارند، و به پشتيبانى قدرت امپراطور که از ايتاليا گرفته تا ترکيه وشام و فلسطين و مصر و … گسترده بود، مخالفين الهيات مسيحيت را به گونه هاى مختلف از سر راه بردارند، و کليساى ايتاليا را چون در پايتخت امپراطورى – رييس مسيحيان جهان و نجات دهنده مسيحيت، واقع است، نيز به خاطر گور پطرس که در سر تپه ى واقع است – حاکم کليسا هاى کاتوليک دانستند، و اسقف آنرا اسقف اعظم و پاپ اعلى و فرمانرواى دين مسيحيان شناختند.
٢٧ _ در حاشيه شوراى فرمايشى
جالب است که بدانيم: امپراطور مستبد روم، وقتى رياست شوراى نيقيه رابدست گرفت _ و به حل و فصل الهيات مسيحى پرداخت و انجيل هاى مقدس و نامه ها را تعيين کرد و طبق نظر او مکتوب ها و انجيل هاى غير هم سو سوخته شد، و بيانه ى نخستين شورا صادر گرديد، که هنوز: غسل تعميد نيافته بود و رسما مسيحى معتقد به مسيح و کليسا نشده بود، به شهادت تاريخ او در نزديک مرگ تعميد يافت، و به کيش مسيح داخل شد.[4]
سوالى است: که چرا قسطنتين تمايل داشت که طبق مذهب پولس که گونه ئى از شرک است هر چند در قالب توحيد ، نظر بدهد؟ و حتا مخالفين و طرفداران آريوس هم در خاتمه مجبور شدند به نظر او تن دادند، و بيانيه را امضاء کردند.
و چرا قسطنتين، رياست شورا _ که بحث در مسايل خاص مذهبى بود که او هيچ معلومات از آن نداشت _ را بعهده گرفت؟ و در اخر هم به گفته ويل دورانت ( به صوابديد امپراطور، بيانيه) صادر گرديد.
در جواب اين سوال عده اى از دانشمندان معتقدند، که اين عمل بر اساس خوى شرک پسند قسطنتين بود، و به نحوى نظر مشرکين هم که جمعيت قابل ملاحظه ى بودند و به چند خدائى معتقد بودند ، درينجا منظور گرديده است. بعبارت ديگر ، مشرکين غير مسيحى معتقد بر چندخدا را نمى شد به سوى خداى واحدى که مسيحيت اصيل از ان تبليغ مى کرد، کشاند ولى اعتقاد داشتن به سه خداى متمايز – که هر کدام مرتبه جداى خود را دارند – هر چند بنام توحيد، گونه ى از شرک براى مشرکين است که زير نظر توحيد تثليثى، مسيحيان به آن اعتقاد دارند و بديهى است که اين اعتقاد يک گونه اعتقادى است که مشرکين و مسيحيان در يک اصل (تعداد خدا و اله) با هم شريکند.
از طرف ديگر قسطنتين منظور داشت که بايد روز استراحت از روز شنبه که روز عبادت يهوديان و استراحت آنها بود _ و مسيحان تا اوايل قرن چهارم به آن عمل مى کردند_ به روز يکشنبه که به عقيده مشرکين روز اله افتاب است[5] و روز استراحت مشرکين است، تغيير پيدا کند، بنابرين از آن روز به بعد روز يکشنبه روز عبادت مسيحيان شد که روز استراحت مشرکين بود.
در نظر بعضى از دانشمندان قسطتنتين، که آدم باهوش و سياستمدار بود، نه مسيحى متدين و پايبند دستورا کليسا، خواست دينى قلمرو حکومت او تثبيت شود، که هم نظر مشرکين و هم نظر مسيحيان در ان تامين شود، بنابراين با تعداد خدا در مسيحيت و هم با تغيير روز شنبه به روز يکشنبه تا حدودى توانست به گونه ى بين هر دو دين تعامل ايجاد کند.و بخواسته اى که همه ملت را به نحوى به يک دين برگرداند، رسيد.
بعيد نيست که گفته شود بعضى از اعماليکه مسيحيان انجام مى دهند و سابقه در بين مشرکين داشته در اثر تعاملى است که بين آنها و مشرکين بوجود آمد و امپراطور بنيان گذرا آن تعامل است.
البته بحث در اطراف شورا، و خواب امپراطور و الهيات حاکم بر شورا و عمل کرد مخالفان با آريوس، و مواد تصويب شده در شورا و مسيحى شدن امپراطور… که اثر مستقيم در پيدايش مسيحيت فعلى دارد، زياد است که ما از ذکر آنها درين جزوه مختصر معذوريم.
خواننده عزيز! با مطالعه اين بخش ازين نوشتار، با بسيار از مسايلى که مسيحيت فعلى را خواه ناخواه به چالش مى کشد، و در مقابل آن دهها علامت سوال قرار مى دهد، آشنا مى شود و ما از قلمفرسائى بيشتر معذرت مى خواهيم.
يکى از سوالهاى که بسيار واضح است اينکه: چرا از بين دهها انجيل، مثل انجيل پطرس و يعقوب و فليپ و صدها نامه حتا نامه هاى مسيح و … چهار انجيل و ٢١ نامه را به رسميت شناختند؟ که بعد بدنبال آن، آنها را مقدس خواندند و شايد همان زمان ،بود که رييس شورا حکم کرده است که اين چهار انجيل همسو با الهيات پولس، که تا حدى الهيات او را تاييد ميکنند، يا با الهيات پولسى مخالفت ندارند، مقدس شمرده شوند، و گفته شود که نويسندگان آنها اين انجيل ها را با الهام از خداوند نوشته اند _ ولى ديگر اناجيل يعنى انجيل پطروس برنابا و فليب و… _ که همه از حواريين و شاگردان مسيح بودند و نامه هاى زيادکه بعضى منسوب به پطرس و مسيح و مريم مادر مسيح و.. است _ نامه هاى که در آداب عبادت مسيحيان است، مثل آداب نماز و… _ و کتابهاى اعمال رسولان و مکاشفات – همه غير مقدس و دروغ هستند، و بايد به صوابديد امپراطور سوزانده شوند.
خواننده محترم توجه دارد، وقتى ميگويند اين چار انجيل، به الهام از خداوند نوشته شده اند _ ونويسنده گان ابزار بى اراده، خداوند بوده اند _ خواناخواه به گونه ى عصمت، دست کم در نوشتن انجيل، براى آن چهار نفر قايل ميشوند، مقامى که براى هيچ يک از حواريون حتا پطرس و يعقوب و…. قايل نيستند.
اين در حاليست که اين چهار انجيل موجود در نزد مسيحيان و ديگر آثار مکتوب در عهد جديد به هيچ گونه ثابت نيست که همان اناجيلى هستند که نويسندگان ادعا شده، آنها را نوشته اند، چون تاريخ بارها از مفقودى نسخه هاى اناجيل قديم خبر داده است. گرچه بحث درين زمينه زياد است ولى ما ناگزير براى حفظ حوصله اين جزوه اين بحث بسيار مفيد و انتقادى را در زمان ديگر و به جاى ديگر موکول مى کنيم، و از مقام عصمت مسيح روح ا… مى خواهيم ما را بسوى درک حقيقت راهنمائى کند، و اسال ا… التوفيق و عليه التکلان.
نیم نگاهی به مسیحیت
نویسنده : احمد علی شیخ زاده مدرس
[1] اين اعتقاد نامه که با اعتقاد نامه يکه در سال ٣٦٢ مورد تجديد نظر قرار گرفت، کمى فرق دارد.
[2] اقتباس از تاريخ تمدن ٣/٧٦٦ و تاريخهاى ديگر
[3] تاريخ تمدن ٣/٧٦٧
[4] تايخ تمدن ويل دورانت ٣/٧٦٧
[5] روز يکشنبه را سن دى مى گويند.
-
ټیګونه: