تبلیغات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان آيا انجيل هاى چهار گانه با الهام از خداوند نوشته شده اند؟ مسيحيان معتقدند که اين اناجيل مقدس اند و با الهام خداوند نوشته شده اند، و در يکى از آثار مطبوع کليسا اين چنين مى خوانيم: (البته به جهت حفظ رابطه مان به يهوه (يهوديان […]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان

آيا انجيل هاى چهار گانه با الهام از خداوند نوشته شده اند؟

مسيحيان معتقدند که اين اناجيل مقدس اند و با الهام خداوند نوشته شده اند، و در يکى از آثار مطبوع کليسا اين چنين مى خوانيم: (البته به جهت حفظ رابطه مان به يهوه (يهوديان و مسيحيان به خدا، يهوه مى گويند) بايد به انجيل يا بشارت ملکوت ايمان داشته باشيم، و معتقد باشيم که کتاب مقدس حقيقتا کلام او (يهوه) است)[1]

يکى از نويسندگان جهان بيبل آقاى کولز دين زمينه چنين مى نويسد:

( اين کتاب را به گونه ئى بايد منحصرا کلام خدا دانست که به هيچ وجه از بيان و قلم محررى که به او الهام شده است اثرى در آن نباشد، اين نويسندگان براى تحرير رسالات در واقع فقط به صورت ابزار بى اراده خدمت کرده اند و خداوند عقل آنها را تا پايه ى مورد استفاده قرار داده است که کلام او را درک کرده و بروى کاغذ آورند، کتاب مقدس درين حال بطور کامل و کلمه به کلمه در حقيقت چيز ديگرى نيست جز کلام الهام شده از جانب خدا از : (مقصود حرف اول کتاب مقدس تورات، رساله آفرينش است) تا مکاشفه يوحنا ، و در ان اثرى از سخن و تفکر بشرى نمى توان يافت.)[2] نويسنده محترم که از دانشمندان  خبره الهيات مسيحيت است، اين مطلب را دين عصر علم و فرهنگ با چنين صراحتى اعلان مى دارد، او در ين اظهار نظر مطالبى را تاييد و مطالبى را هم نفى مى کند که ما به مهمترين آنها اشاره مى کنيم.

١ _ او وجود هر گونه کتاب را که عيسى مورد نظر کليسا در آن نقش داشته باشد، نفى مى کند، بنابرين بر عيسى کليسائى در هيچ موردى وحى نشده است، بلکه خود او به گفته مسيحيان وحى مجسمى است که از جانب خداى پدر نازل شده است.

٢ _ نويسندگان غير از آنچه خدااراده کرده است، چيزى از ديدنيها و شنيدنيها خود را بيان نکرده اند، پس هر چه غير از اراده خدا باشد از قلم آنها تراوش نکرد است، آنها مثل تيشه نجارى فقط ابزار کار بوده اند و هيچ گونه تفکر خود را در آن ننوشته اند.

٣  _ فقط نويسندگان عهد قديم و چند نويسنده يکه آثار آنها در عهد جديد چاپ شده است، مورد اين عنايت قرار گرفته اند که: ابزار بدون اراده باشند و تنها آنها کلام خدا را درک کرده اند و بس، و کسانى مثل پطرس که عيسى کليسائى او را وصى خود قرار داده است _ و کليساى کاتوليک واتيکان به برکت گور او ارزش يافته است _ ازين فيض عظيم محرومند ولى مرقس و لوقا که حتا عيسى را نديده اند ازين فيض بهره مند گرديده اند، تا خدا آنها را برگزيده باشد که ابزار بى اراده خدا باشند و حرفهاى خدا را درک کنند و براى مردم بنويسند، فيضى که حتا وصى عيسى هم از ان محروم بوده است.

خوانندگان با انصاف، يک بار ديگر نوشته اقاى کولز از دانشمندان الهيات مسيحى را مطالعه نمايند، و نيز مقدمه ى که لوقا بر انجيل خود نوشته است را بررسى کنند، آنجا که مى گويد: (پيش از من اشخاص ديگر هم شرح حال او را نوشته اند، نوشته هايشان همان مطالبى اند که ما بارها از زبان خود شاگردان مسيح و شاهدان عينى ديگر شنيديم…) و نيز آنچه يوحنا در اخر انجيل خود نوشته است که مى گويد: ( آن شاگرد منم که تمام اين چيزها را ديدم و اينجا نوشتم…) با دقت درين سه متن، تناقضى که بين فرمايشات کولز  و نوشته هاى لوقا و يوحناست، واضح مى شود لوقا و يوحنا مدعى اند که شنيده ها و ديده هاى خود را نوشته اند ولى آقاى کولز مدعى اند که آنها فقط آنچه خدا گفته است نوشته اند، نه آنچه مى دانستند.بنابراين ما براى الهامى بودن اناجيل موجوده دليل معقول عقل پسند پيدا نکرديم ، اميد است، مسيحيان با انصاف ما را راهنمائى کنند و هم الهى بودن اناجيل چارگانه را براى ما و مسيحيان بيان نمايند و هم اختلاف و تناقض بين فرمايشات اقايان کولز و لوقا و يوحنا را حل نمايند،  و هم به فرمايند که آيا اناجيل مطرود کليسا الهامى بودند يا خير؟ اگر نبودند چرا؟ و به چه دليل؟ و اگر بودند چرا طرد شدند و مورد بى مهرى اربابان کليسا قرار گرفته اند؟ و نيز بفرمايند که به چه دليل اين چار نويسنده تنها مورد الهام خدا قرار گرفته اند؟ و از چه راهى اربابان کليسا دانستند که اين چار نفر مورد الهام بوده اند؟

اگر مى گويند پيشينيان در طرد آنها اشتباه کرده اند، چرا دانشمندان معاصر مسيحيى از آنها و نويسندگان آنها، که مردانى امثال پطرس و… هستند اعاده حيثيت نميکنند؟ حکم مسيحيانى که در زمان هاى دور به آنها عمل ميکردند چيست؟ ايا اهل نجات هستند يا خير؟ و نيز بفرمايند نامه ها چه حکم دارند؟ ايا الهامى هستند يا خير؟ با اينکه آنها مصدر اعتقادى مسيحيان هستند. و چون مصدر اعتقاديات مسيحيان هستند، بايد انها را الهامى بدانند در حاليکه اربابان کليسا درين باره چيزى نفرموده اند.

البته درينجا حرفهاى زيادى است که بواسطه اختصار ذکر آنها خودداى مى کنيم، و در همه حال قضاوت را بعهده خوانندگان خردمند مى گذاريم.

در آخر، کلام دانشمند و مورخ معروف آقاى ويل دورانت را درين زمينه نقل مى کنيم. او مى نويسد: ( نمى دانم چه وقت کتابهاى عهد جديد کنونى قانونى يعنى اصيل يا ملهم (الهام شده) شناخته شدند، فقط مى توان گفت: که طبق قطعه اى بزبان لاتين که موراتورى آنرا در سال ١٧٤٠ کشف کرد و عموما  تاريخ (کتابت) ان را در سال ١٨٠ مى دانند: قانون شريعت در ان زمان تثبيت شده است.)[3]

خواننده محترم توجه دارد که ادعاى مسيحيان در اينکه اناجيل با الهام خداوندى نگارش يافته است ادعائى است که از نگاه عقل و عقلا مورد خدشه است. بلى: گفته شده است که شورائى در سال ١٥٤٠م انکار اين ٤ انجيل و کتب موجود در عهدجديد را در حد کفر دانسته اند.

اما چرا شورا چنين تصميمى گرفت؟ هنوز در هاله اى از ابهام است، اگر انکار هر يک از چار انجيل کفر  است، با تناقضات که بين چار انجيل است چه کار بايد کرد؟ آيا عقل اجازه ميدهد که انسان  عاقل  به تناقض عقده مند باشد؟ و آنرا انکار نکند. خوانندگان منصف قضاوت نمايند.

 و نيز سواليکه در ذهن خواننده مى آيد اينکه: ايا انکار نامه هاى موجود در عهد جديد و کتاب اعمال رسولان و مکاشفه هم از ديدگاه شورا، کفر حساب ميشود يا خير؟ با توجه بر اينکه عقايد مسيحيان عموما برگرفته از نامه هاست، اين نامه ها هستند که عيسى را خداى مجسم و همذات با او و برگرفته از خدا ميدانند، و تنها ايمان به کشته شدن عيسى و به صليب رفتن و دوباره زنده شدن و صعود دوباره او را سبب نجات ميدانند، و  با خوردن نان فطير وشراب، مومن به مسيح را به مرحله ميرسانند که گويا گوشت و خون عيسى را خورده و جزء مسيح شده است.

گفته شد که: آقاى کولز معتقد است  آنچه در تورات و انجيل مکتوب است همه الهامى از جانب خداست و نويسندگان آنچه نوشه اند، چيزى در آن از بيان و قلم  آنها نيست، و نيز ديدگاه نويسندگان مجله ديده بانى – که تيراژ سى و پنج ميليونى دارد و در دو صدو هفده زبان منتشر مى شود همين مطلب است.

با اين ادعاى کولز خواه ناخواه همه نامه ها الهامى و  از جانب خدايند، يعنى آنچه خدا خواسته، در آنها تحرير يافته است و از طرفى اين نامه ها مبانى اعتقاد به مسيحيت را تشکيل مى دهند، يعنى يک مسيحى متدين محتواى آنها را بايد قبول کند و به آنها عمل نمايد وباز شکى نيست که بين مفادنامه هاى رسولان تناقضهايى هم وجود دارد، مثلا يعقوب  و پطرس و … مى گويند : اما کسى که با دقت به شريعت کامل و آزادى بخش نگاه کند و هميشه متوجه ان باشد… بلکه مطابق آن رفتار کند، خداوند تمام کارهاى او را برکت خواهد داد.[4]

اى برادران:  چه فايده دارد اگر کسى بگويد: من  ايمان دارم  ولى عمل او اين را ثابت  نکند؟ آيا ايمانش مى تواند او را نجات بخشد؟[5] و پولس مى نويسد: آناينکه به اطاعت از شريعت تکيه مى کنند لعنت شدند؟ [6]… اما شريعت بستگى به ايمان ندارد.[7]

و باز شکى نخواهد بود که مراد از شريعت در انجيل شريعت تورات است، چنانچه عيسى عليه السلام  به پابندى در آن دستور مى داد. سواليکه از اربابان کليسا مى شود اينکه: چگونه تناقضى که بين نوشته ها و نامه هاست حل مى کنند؟  يکى مى گويد: ايمان بدون عمل فايده ندارد، از شريعت بايد پيروى کرد، ديگرى مى گويد: نبايد اطاعت از شريعت کرد، چون هر کسى تکيه بر شريعت کند، لعنت شده است پس لزوم اطاعت از شريعت و عدم لزوم ان، تناقص است، و مى دانيم که تناقض بدرک عقل و حکم  عقلا محال  و ممتنع است. آيا کليسا مى تواند بگويد: که خداوند الهام به نگارش متناقضين فرموده است؟ آيا کليسا مى تواند بگويد از خدا دستو داده است تا از دو نقيض در زمان واحد اطاعت شود؟

اگر مى گويند که محتواى عهد جديد  و قديم الهامى نيستند بايد اعلان کنند و گفته هاى اقاى کولز و نويسندگان مجله را باطل اعلان نمايند و درين صورت بايد  دست از مقدس بودن کتاب عهدين بردارند، و بگويند اين دو کتاب توسط نويسندگانى نوشته شده و به کتاب تاريخ و داستان بيشتر شباهت دارد و بعنوان ميراث هاى فرهنگى مسيحيت بشمار مى رود، نه بعنوان کتاب  اعتقادى و دينى.

البته خواننده محترم از تناقضى که بين فرمايشات عيسى درباره عمل به شريعت و نويسنده  نامه ها است را هم فراموش نخواهند کرد.

 محتواى اناجيل در عهد جديد چيست؟

همانگونه که بارها تذکر رفت اناجيل موجود بيشتر به سرگذشت عيساى کليسائى از ولادت تا به صليب کشيده شدن و دفن و ظهور مجدد او براى شاگردان ، و صعود او مى پردازند، و همچنين معجزات عيسى را بيان مى کنند، البته به مناسبت هاى مختلف پندها و اندرزهائى از عيسى بيان مى شود. در انجيل متا و در انجيل لوقا نسب نامه هاى عيسى ذکر مى شود، يعنى نسب نامه يوسف  نجار را به عيسى نسبت داده اند، در انجيل متا و ديگران ، مطالبى راجع به حضرت يحيى  ذکر شده است، و نيز در انجيل متا موعظه سرکوه حضرت عيسى عليه السلام که واقعا پند و اندرزهاى جالب دارد، بيان مى شود، درهمين موعظه است که عيسى عليه السلام ضمن انتقاد از نماز و دعا و روزه يهوديان و علماى رياکار يهود، پيروان خود را به روزه و نماز و دعا بر اساس شريعت موسى دستور مى دهد. اما اينکه چرا مسيحيان نماز و رزه را ترک کرده اند؟ بايد خود آنها جواب دهند.

و نيز در انجيل بارها بر مى خوريم که عيسى و شاگردان او روزه مى گرفتند، ولى فعلا از روزه گرفتن در مسيحيت خبرى نيست. و نيز درين اناجيل دعوت عيسى شاگردان را به خدا پرستى و دورى از دنيا گرايى و نصيحت و اندرز آنها و مسائلى ازين قبيل يافت مى شود، و نيز درين اناجيل عيسى پيروان خود را دستور مى دهد، تا شريعت را کامل مراعات نمايند و بدستورات خاخام ها عمل نمايند. البته اين حقيقت را نمى شود ناديده گرفت، که در انجيل موجوده برخى از فرمايشات و قصه ها  ومعجزات از حضرت عيسى عليه السلام ذکر شده است که ما نمونه هاى آنرا و يا خود آنرا در منابع اسلامى هم پيدا مى کنيم.

در انجيل هاى موجود روى مسايل اعتقادى بجز روى بعض مسائل جزيى بحث چندانى نشده است، و مسائل اعقتادى بيشتر در نامه هاى پولس به چشم مى خورد، مسائلى که مى شودگفت با روح مسايل اعتقادى الهيات انجيل اختلاف بسيار زياد دارد، اصلا نامه هاى پولس الهياتى که برگرفته از افکار يهودى و فلسفه يونان و اساطير روم بود را ترويج مى کنند که روح انجيل ها _ جز انجيل يوحنا _ از آن بى خبر است، که ما از ذکر اين موضوعات درينجا معذوريم و آنها، در نوشته ديگر تقديم حضور مطالعه کنندگان محترم خواهد شد.

چگونه اين اناجيل چهار گانه رسميت يافتند؟

سرگذشت کتابهاى عهد جديد چه انجيلهاى چهارگانه و چه نامه هاى و چه کتاب اعمال و مکاشفه، سرگذشت پر از بحث و جنجال است، شايد نويسندگان اين چهار انجيل و همچنان نامه ها و ديگر آثار موجود در عهد جديد ، روزى را باور نداشتند که نوشته هاى شان ازين مقام عالى برخوردار شوند، و اين اندازه مورد توجه دانشمندان و ارباب کليسا قرار گيرند و يا روزى آنها را مقدس و الهام گرفته از جانب خدا بدانند.

در همه حال، مدتى بعد از صعود حضرت عيسى عليه السلام اختلافاتى بين شاگردان مسيح _ در نحوه تبليغ و محتواى تبليغ ولزوم تبعيت از شريعت موسى و عدم تبيعت از آن، و لزوم تطبيق قانون شريعت موسى بر مسيحيان غير يهودى و عدم لزوم آن  بر  غير يهوديان، و يا آنکه آيا لازم است غير يهوديان را هم تبليغ کنند يا نه؟ و اينکه ايمان تنها به مسيح براى نجات کافى است يا پيروى از شريعت هم لازم است؟ و مطالبى ازين قبيل _ پيدا شد، که اولين اختلاف بين پولس که نه رسول بود و نه حوارى، و ديگر رسولان منجمله پطرس و يعقوب و …. در گرفت.[8] اين اختلافات بعللى بود که اشاره شد و اين جزوه جاى ذکر آن نيست.

پولس درين مخالفت بواسطه عللى که از ذکر آن خوددارى مى شود، پيروز شد و در حاليکه خود را رسول منتخب از سوى خدا (عيسى) ميدانست، دست به تبليغ غير يهوديان زد،  او لازم نمى ديد که غير يهوديان _مشرکان_ براى مسيحى شدن، آداب و سنن يهوديت مثل ختنه و امور ديگر را انجام دهند، و اصلا پيروى از شريعت را ناجايز و گمراه کننده ميدانست.

اين اختلافات بين اين رسول ادعايي، و رسولان واقعى مثل پطرس و يعقوب و برناباى واعظ و … بسيار بالا گرفت و دشمنى بين آنها به حدى رسيد  که پولس آنها را به اسامى دور از ادب مى خواند. بعد از پايان قرن اول و درگذشت رسولان و شاگردان عيسى ، الهيات جديد پولس به عللى که بعدا به آن اشاره مى شود شکوفه نمود و به بار نشست، ولى بودند شاگردان و حواريون و ميسحيانى که با اين طرز تفکر شديدا مخالف بودند. الهيات جديد پولس _ که برگرفته از افکار يهودى و فلسفه يونان و اساطير روم بود _ در مسيحيت بحثهاى جنجال  برانگيزى را در مساله الوهيت مسيح بوجود آورد عده ى به الهيات پولس گرويدند و عده اى مخالف آن بودند و عده اى در صدد ايجاد يک گونه هماهنگى و تقريب بين نظريات فلسفى مآبانه پولس و دستورات اناجيل موجوده و معارف شفاهى شاگردان مسيح برآمدند ، و در نتيجه آراء و مذاهب گوناگون پيدا شد.

در کتاب مسيحيت به نقل از کتاب محاضرات فى النصرانيه، مى خوانيم که: ( در سال ٣٢٥ از مسيحيان اقطار مختلف کره زمين از جماعات عيسويان (نماينده) دعوت شد، که  تعداد آنها از دو هزار نفر بيشتر نبود، اين کنفرانس در شهر نيقيه ( نيکايا) تشکيل گرديد، آنها همراه خود دهها انجيل و صدها نامه و رساله داشتند، در آنجا چهار انجيل را از ميان آن همه انجيل و تعدادى نامه را از ميان آن همه نامه برگزيدند و مهر تصديق به آن زدند، هيئتيکه کتاب هاى عهد جديد را انتخاب کردند همان هيئتى بود که به خدايى مسيح معتقد بودند و اساس پذيرش کتاب هاى عهد جديد و نامه ها، روى همين حساب (اعتقاد به خدايى مسيح) صورت گرفت، و کتابهاى ديگر که با چنين عقيده اى سازش نداشتند، آن را رد کرده و دستور دادند همه را سوزانيدند.[9]

خواننده عزيز بايد بداند که جريان اين کنفرانس در اکثر کتابهائيکه راجع به مسيحيت و تاريخ آن نوشته شده است، ذکر گريده است بزرگانى  چون ويل دورانت ، توين بى، فلسين شاله و عده ديگر آنرا نقل کرده اند. ولى خواننده عزيز مى داند که اين کنفرانس بدون يک پشتوانه قدرتمند نظامى و سياسي و اقتصادى ممکن نبود، دائر مى گرديد، و آنزمان هيچ دستگاه کليسائى چنين قدرتى را نداشتند، و گذشته از آن ، هر کليسائى خود را قدرتى مى دانست و تابع هيچ ديگر کليسائى نبود کنفراس نيقيه نه روى دلسوزى به آيين مسيح وجلوگيرى از تشتت مسيحيت بوجود آمد و نه بواسطه رفع اختلافات در عقايد و الهيات ! بلکه خواسته هاى نفسانى و سياسى امپراطور قدرتمند روم، که در آن زمان سايه قدرتش بر تمام سرزمين هاى روم غربى و رم شرقى و سوريه و فلسطين گسترده شده بود، اين کنفرانس بزرگ را تشکيل داد.

توضيح درباره کنفرانس نيقيه[10]

کنستانتين يا قسطنتين امپراطور روم شد، تاريخ او را مرد باهوش، سياست مدار و مستبد مى داند که در اجراى نظريات خود با کسى مشورت نه مى کرد، مانند اکثر سياست مداران غير دين باور ديانت را براى مماشات با رعيت داشت، و ازين دين به نفع مقاصد سياسى خود بهره مى برد، او در صدد حکومت مطلقه بود، و درين راه بايد رقباى مشرک خود را از ميدان بيرون مى کرد ، او مجبور بود از قدرت و قوت مسيحيان که در امپراطورى او زياد بودند، استفاده کند، وقتيکه کنستانتين به اين نتيجه رسيده بود، مسيحيت سخت احتياج به محيط آرام داشت، چون در اثر شکنجه هاى بيرحمانه اخلاف قسطنتين، حتا مسيحيان از مسيحيت دورى مى کردند، و اگر وضع به اين صورت ادامه پيدا مى کرد، مسيحت و مسيحيان راه تباهى و زوال را در پيش مى گرفتند، مسيحيان سخت محتاج به آرامش بودند، و امپراطور هم سخت نيازمند به قدرت مردمى آنان بود، و بقول نويسنده تاريخ الامپراطورية الرومانيه: اين از استعداد فوق العاده قسطنتين بود، که اين (احتياج دو طرف) را دريافت، و بر وفق اهداف خود حرکت کرد.

امپراطور سلامتى و امنيت را بر کليسا عرضه کرد، بشرط اينکه کليسا با تمام قدرت به دولت اعتراف کرده و پشتيبان رياست امپراطورى باشد، کليسا با خوشحالى اين پيشنهاد را پذيرفت، و  در خدمت امپراطور در آمد.

امپراطور و اخلافش همه مشرک بودند، ولى او به دين مسيح ضروروت داشت، از طرفى مادرش هلنا، که وقتى پدر قسطنتين او را طلاق داد سخت گرويده مسيحيت شد و او را با مسيحيت آشنا کرد،  خود امپراطور هم تحت تاثير پيروزى هائى که از دلاوريهاى مسيحيان نصيب لشکر او گرديده بود. قسطنتين تصميم گرفت که تغيير مذهب دهد اما (آيا اين کار يک تغير مذهب صادقانه بود، و يا يک عمل ناشى از اعتقاد مذهبى، يا يک مانور خردمندانه سياسى؟ فرض اخير احتمالش بيشتر است…)[11]

( او پس از تغيير مذهب به ندرت مطابق مقتضيات شعائر کيش مسيح رفتار مى کرد. نامه هايش خطاب به اسقفهاى مسيحى بروشنى نشان ميدهد که چندان در بند اختلافات مربوط به الاهيات که مسيحيان را منقلب مى ساخت نبوده است، ولى آرزو داشته است اين جدالها به سود وحدت امپراطورى از ميان برود. در دوران سلطنتش با اسقفها به عنوان عمال و دستياران سياسى خويش رفتار مى کرد، آنهارا نزد خود فرا مى خواند، بر شوراهايشان رياست داشت، و بر هر عقيده ايکه اکثريت آنها اظهار مى کرد صحه مى گذاشت… مسيحيت براى او وسيله بود نه هدف)[12]

خلاصه کنستانتين دوست داشت، در سراسر امپراطورى  او اتحاد و وحدت برپا باشد، تا  بتواند بهتر و خوبتر به جهان گشائى بپردازد  او حتا در يکى از نامه هاى خود مى نويسد: ( من فرض را بر آن گذاشته بودم که: انديشه هايى را که همه مردم از خدايان دارند به يک شکل واحد بازگردانم زيرا قويا حس مى کردم اگر بتوانم مردم را متقاعد سازم که درين باره متحد شوند، اداره امور عامه بطور ملاحظه ى آسان خواهد شد.)

ازين نامه چنين  استفاده مى شود که قسطنتين به هيچ چيز نمى انديشد، جز براى آرامش کشور و سلطنت مطلقه،  و حتا مى خواهد با ايجاد صلح در بين مسيحيان _ که از اول يعنى کمى بعد از صعود عيسى دچار اختلاف و تفرقه شده بودند و روز به روز بر اختلافات آنها افزوده مى شد ملت متحدى داشته باشد، تا بهتر بتواند به مقاصد خود برسد بنابرين او درين راه از هيچ حرکتى دريغ نمى کرد، حتا اگر بتواند عقايد و دين ملت را طبق دلخواه خود تغيير بدهد. و از طرفى اختلاف مسيحيان روز به روز به پراگنده گى آنها دامن مى زد، و بر تضعيف کليساها که حامى حکومت بودند، اثر مى گذاشت، و در اثر آن اختلاف، حکومت نيز ضعيف مى شد، اين اختلافات قسطنتين را شديد نگران کرده بود و بايد دست به کار مى شد.

 نیم نگاهی به مسیحیت

نویسنده : احمد على شيخزاده مدرس

 کابل – مجتمع فرهنگى امام صادق عليه السلام

(جعفريه – چنداول)

[1]  مجله ديده بانى ١ فوريه ٢٠٠٣

[2]  تحقيقى درباره دين مسيح ص١٥

[3]  تاريخ تمدن ٣/٧٢١

[4]  نامه يعقوب ١/آيه ٢٥

[5]  همان مصدر ٢/١٤

[6]  نامه پولس به غلاطيان ٣/١٠

[7]  همان مصدر

[8]  از بعضى نامه هاى پولس اختلاف به خوبى پيداست.

[9]  مسيحيت ص ٣٩٣

[10]  ما گزارش اين کنفرانس را از روى کتابهاى تاريخى و … نقل ميکنيم.

[11]   تاريخ تمدن ج٣ ص٧٥٥

[12]   تاريخ تمدن ج ٣/٧٥٦

    ټیګونه:
له ملگرو سره یي شریک کړئ.
×
  • ستاسې رالېږل شوې لیدلوری به د اندیال وېبپاڼې تر تایید روسته خپرېږي.
  • هغه پېغامونه نه خپرېږي، چې منځپانګه یې تورونه او کنځل وي.
  • هڅه وکړئ، په پښتو پېغامونه راواستوئ.
  • له ملگرو سره یي شریک کړئ.

    ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *

    نظر مو وویاست